فرندز (Friends) را زمانی شروع کردم که به قول معروف، پشت کنکوری بودم. من یک سال پشت کنکور ماندم و وقتی هم که دانشگاه قبول شدم، ورودی ترم دوم بودم. پس به اندازهی کافی زمان داشتم تا یک سریال گنده را تماشا کنم. قضیه مربوط به سال ۸۷ یا ۸۸ است و آن موقع از سال ۲۰۰۴ چند سالی گذشته بود. یعنی هر ۱۰ فصل سریال فرندز در دسترس بودند و میتوانستم تجربهی دیدن این سریال را به صورت کامل داشته باشم. آن موقع هنوز اینترنتها نفتی بودند و خبری از امکان دانلود و این چیزها نبود. من سریال را از یک فروشگاه اینترنتی سفارش دادم و روی ۱۰ تا دی وی دی تحویل گرفتم.
شبها پای فرندز مینشستم و کنج یک اتاق تاریک، چندین اپیزودش را پشت سر هم تماشا میکردم؛ آن هم در شرایطی که باقی اهل خانه خواب بودند و قبل خوابیدن، کلی هم من را بابت بیدار ماندن سرزنش میکردند. خلاصه اینکه توی آن تاریکی شب و سکوت اتاق، امکان بلند خندیدن را هم نداشتم. یادم میآید که خیلی وقتها دودستی جلوی دهنام را میگرفتم تا خندیدنام صدادار نشود و به نظرم همین موضوع باعث شده تا تجربهی ناقصی از دیدن فرندز داشته باشم. حس میکنم یکبار دیگر باید کل ۱۰ فصل سریال را ببینم و اینبار از ته دل بخندم.
الان که دارم این چیزها را به شکل خاطره برایتان تعریف میکنم، فهمیدهام که در سالگرد ۲۵ سالگی فرندز هستیم. سریالی که سال ۱۹۹۴ روی آنتن رفته و کلی بیننده از جمله من را پای خودش نشانده است. سریالی که باعث شده تا کلی موضوع باحال برای حرف زدن با آدمها داشته باشم. واقعا آثاری مثل فرندز چقدر خوب توانستهاند موضوع مشترک برای حرف زدن به ما بدهند. واقعا اگر چنین چیزهای مشترکی برای حرف زدن نداشتیم، چطور سر صحبت را با دیگران باز میکردیم؟ این هم سوالی است برای خودش. یکی از دوستانام میگفت که فرندز را روی کاست VHS به صورت روزپخش میدیده است. راست یا دروغاش پای خودش؛ ولی تصورش هم عجیب است که در آن زمان، کسی داشته یک سریال را بروز دنبال میکرده است.
فرندزی که حالا ۲۵ ساله شده، کلی چیز به من یاد داده است. درست است که آن اوایل از شنیدن خندههای مصنوعی پسزمینه اعصابام خورد میشد؛ اما بعدها فهمیدم که به واسطهی همین سریال با یک ژانر کمدی به نام سیتکام (Sitcom) آشنا شدهام. کمی بعدترش فهمیدم که این سیتکامها با پخش کردن خندهی مصنوعی قصد داشتهاند مخاطب را مجاب به خندیدن کنند و به قول مهران مدیری، خداروشکر که دیگر این کار را نمیکنند.
قابل انکار نیست که سریال فرندز روی طرز فکر و جهانبینی من و امثال من هم تاثیر گذاشته است.
من آن زمان فرندز را با زیرنویس فارسی میدیدم؛ اما کلی کلمه و اصطلاح انگلیسی خوب هم از قبل تماشای فرندز یاد گرفتم. مثلا کلمهی ۲ حرفی VD (که به معنی بیماریهای مقاربتی است) را از فرندز به یادگار دارم. حالا درست است که شاید هیچوقت به کارم نیاید؛ ولی به هر حال دانستناش که بد نیست! هست؟ خیلی از کلمهها و اصطلاحهایی که امروز به کار میبرم، از چیزهایی نشات گرفتهاند که در نوجوانی در فرندز دیدهام. حتی قابل انکار نیست که سریال فرندز روی طرز فکر و جهانبینی من و امثال من هم تاثیر گذاشته است. طبیعی است که وقتی برای مدتی زندگی با یک سریال میکنی، بالاخره خواهناخواه از آن تاثیر میپذیری. حالا حسن عباسی و همکیشاناش هر تفسیر آبکی که میخواهند از این سریال بکنند، بگذار بکنند.
هالیوود ریپورتر (Hollywood Reporter) یک مطلب کار کرده و توی آن به مناسبت ۲۵ سالگی فرندز، ۲۵ صحنهی بهیادماندنی سریال را لیست کرده است. توصیه میکنم VPN تان را روشن کنید و تکتک ویدیوهایی که توی این مطلب هالیوود ریپورتر آمده است را ببینید. شک ندارم که کلی خاطره برایتان زنده میشود و کلی باکیفیت میخندید. در ۲۵ سالگی فرندز، من در آستانهی ۳۰ سالگی قرار دارم و هیچ بعید نیست در شب تولدم مثل جوئی داد بزنم: چرا خدا؟ چرا؟ چرا داری این کارو با ما میکنی؟
منبع عکس کاور این پست، سایت CNET است.