یادم نیست که قبلا کجا چنین مطلبی را خوانده بودم؛ اما یادم میآید احتمالا در سایت Think with Google بود که خریداران را به ۴ گروه کلی تقسیم کرده بودند و ویژگیهای شخصیتی هر کدام را معرفی میکردند. یکی از این گروهها سعی میکرد آخرین لحظات را برای خرید انتخاب کنند، عدهای دیگر تنها با ارائهی تخفیف راضی به خرید میشدند و گروهی دیگر هم بودند که در هر حالتی خریدشان را انجام میدادند. نمیدانم گروهبندیها دقیقا به چه شکلی بود و چه چیزهایی باعث ایجاد تفاوت در میان خریداران میشد. اما همان موقع فهمیدم که خودم جزو کدام گروه هستم.
من یک طرفدار پروپاقرص کالا و سرویس ارزان هستم. وقتی میگویم ارزان، یعنی ارزان به معنای واقعی کلمه. با آن ضربالمثل انگلیسی هم کاری ندارم که میگوید «هنوز آنقدر پولدار نشدهام که جنس ارزان بخرم». آن ضربالمثل به درد قشنگهای درون فیلم میخورد و در دنیای واقعی کمتر مصداق پیدا میکند. اینجا باید کلاهات را سفت بچسبی تا باد آن را نبرد و باید بتوانی دخل و خرج ماه را با هم هماهنگ کنی.
من برای خرید هر چیزی چانه میزنم و همیشه هم تخفیف میگیرم. ممکن است به نظر بعضیها این کار درست نباشد و خیلی کار سطح پایینی به نظر بیاید. اما من یاد گرفتهام که همین چانه زدن میتواند باعث صرفهجویی در مصرف پول شود. همین صرفهجویی باعث میشود تا چانه زدن به کار ارزشمندی تبدیل شود. این صرفهجویی نقدی و مفهوم آن را از آقای مارک کیوبن (Mark Cuban) یاد گرفتهام و به خاطر آن مدیون ایشان هستم.
من به پروموشن و کد تخفیف و جشنواره و این چیزها هم کاری ندارم؛ چون دستام آمده که خیلی از این جشنوارهها کلاهبرداری هستند. چون میدانم که خیلی از تخفیفهای اعلامشده تنها جنبهی نمایشی دارند و اصلا تخفیف نیستند. در این مواقع سعی میکنم به حافظهام رجوع کنم و ببینم که آیا قیمت اعلام شده واقعا پایین آمده یا خیر. اگر هم نتوانم به قیمت قبلی دست پیدا کنم، معمولا بیخیال جشنوارهها و پروموشنها میشوم. هر جشنوارهای که قیمتها را برای یک مدت کم پایین میآورد و میخواهد با نمایش دادن یک شمارندهی معکوس مردم را وادار به خرید در آن بازه کند، از نظر من جشنواره نیست. تمام کارهایی که باعث تند شدن ضربان قلب خریدار شود و او را در تنگنای تصمیمگیری قرار دهد محکوم است. خریدار باید بتواند در آرامش کامل دست به انتخاب بزند.
تمام کارهایی که باعث تند شدن ضربان قلب خریدار شود و او را در تنگنای تصمیمگیری قرار دهد محکوم است.
به تجربه به من ثابت شده که پشت هر تخفیفی، یک فروشندهی ماهر وجود دارد که میخواهد با استفاده از روانشناسی از مردم سواستفاده کند. اگر ندانی که پشت پرده چه خبر است، زندگی راحتتری خواهی داشت. اما وای به روزی که بدانی چطور دارند با استفاده از روشهای علمی مردم را پای پیشخوان یا درگاه پرداخت میفرستند. آن روز میشوی یکی مثل من که دیگر به هیچ فروشندهای اعتماد نمیکند.
در این راه خیلیها مسخرهام کردهاند، به پولپرستی متهم شدهام و انگ خساست خوردهام. گاهی اوقات آنهایی که کمی بیشتر به من لطف داشتهاند، از القاب ملایمتری مثل «اقتصادی» برای اشاره به من استفاده کردهاند. اما من از راهی که به آن ایمان دارم دست نخواهم کشید. من یک طرفدار کالای ارزان هستم و در این راه ثابتقدم خواهم ماند. باشد که خدا مرا برعهدی که بستهام یاری کند! اینها را تنها به این منظور گفتم تا بیشتر با شخصیت من آشنا شوید.
منبع عکس کاور این پست، سایت Shutterstock است. عکس را نخریدهام. به هر حال ارزش و اعتبار عکس به همین سایت تعلق میگیرد.