قدیمها وقتی پدر یا مادرمان میخواست نصیحتمان کند، بهمان میگفت «اگه تلاش کنی موفق میشی». نمیدانم تجربهی شما در عمل کردن به این جمله چطور بوده است. ولی خودم از افرادی بودم که خیلی جدی به جواب گرفتن از این جمله معتقد بودم. من دائم سعی میکردم چیزهای جدید یاد بگیرم تا حرف بیشتری برای گفتن داشته باشم. این موضوع در ذهن من حک شده بود و به نوعی مانترای من در زندگیام بود. ولی انگار باور درونیشدهی من، آنقدرها هم درست کار نمیکرد.
تازگیها فهمیدهام که بین موفقیت (Success) و عملکرد (Performance) فرق هست. فرقشان اینجا است که اولی مربوط به برداشت دیگران از کار ما است و دومی تنها به خودمان (Self) مربوط میشود. هر موفقیتی به احتمال زیاد از یک عملکرد قوی نشات گرفته شده است. ولی آن وقتهایی که افراد موفقی با عملکرد ضعیف یا حتی بدون عملکرد مشخص پیدا میشوند، آن وقت تکلیف چیست؟ در آن زمان موفقیت را به چه چیزی باید ربط بدهیم؟ مثال معروفی در این زمینه هست که در آن، از خانم کیم کارداشیان به عنوان اسطورهای از آدمهای موفقی که عملکرد مشخصی ندارند یاد میشود. ولی با خودم که فکر میکنم، میبینم این قانون در مورد خیلیهای دیگر مصداق دارد. مثلا خیلی راحت میتوانم بگویم جیجی حدید و کندال جنر (سوپرمدلهای دنیای مد) هم از همین مثالها به شمار میآیند.
تفاوت دیگری که بین موفقیت و عملکرد وجود دارد، به قابلیت بزرگ شدن آنها مربوط میشود. خیلی ساده میتوان گفت که عملکرد، مقیاسپذیر (Scalable) نیست؛ ولی برای موفقیت هیچ حد و مرزی وجود ندارد. منظور این است که برای داشتن عملکرد بهتر، باید بیشتر تلاش کنی. ولی برای موفقیت بیشتر، لزوما نباید کار خاصی بکنی! ولی چرا چنین اتفاقی میافتد؟ دلیلاش پشت یک حقیقت ساده و قابل درک نهفته است.
عملکرد، مقیاسپذیر نیست؛ ولی برای موفقیت هیچ حد و مرزی وجود ندارد.
دلیل این است که موفقیت شما از نگاه دیگران معنا پیدا میکند. اگر قرار باشد انسان موفقی باشید، نباید لزوما بهترین عملکرد را داشته باشید. کافی است دیگران فکر کنند که شما دارید کار بزرگ و مهمی انجام میدهید؛ همین میشود که روی کارهایتان تمرکز میکنند و موفقیتهای کوچک و بزرگ شما را میبینند. قضیه هم دقیقا بر سر همین دیده شدن است. شما باید دیده شوید تا به عنوان یک فرد موفق شناخته شوید. هر اندازه بیشتر دیده شوید، به عنوان فرد موفقتری شناخته خواهید شد. داریم دربارهی چیزی شبیه به داشتن روابط عمومی صحبت میکنیم.
اگر در پستوی خانهتان واکسن ایدز را کشف کنید و کسی از این موضوع خبر نداشته باشد، دنیا هیچ تکان خاصی نخواهد خورد. باید بتوانید گزارش عملکرد موفقتان را به گوش دیگران برسانید تا طعم موفقیت را بچشید. موفقیت وقتی بیاید، با خودش موفقیتهای بیشتری هم میآورد. آنهایی که یک بار به چشم دیگران آمدهاند، احتمال دیدهشدن دوبارهشان بیشتر و بیشتر میشود. به عنوان مثال از کارگردانی که یک فیلم خوب ساخته است، انتظار میرود که باز هم فیلم خوب بسازد. این طبیعی نیست؟ او یکبار به عنوان یک کارگردان موفق شناخته شده و حالا انتظار میرود که باز هم فیلم دیدنی بسازد. به احتمال زیاد به این موفقیت هم خواهد رسید.
این دیگران هستند که موفقیت شما را تایید میکنند. آدمهایی که موفق هستند، دقت میکنند تا چیزی که بیشترین طرفدار را دارد پیدا کنند و سپس به سمت همان چیز گام برمیدارند. مثلا من اگر مهارت خاصی را یاد بگیرم که به درد کسی نخورد، این یادگیری تنها برای خودم باقی خواهد ماند و هیچ استفادهای هم نمیتوانم از آن بکنم. ممکن است برای یادگیری این مهارت زمان زیادی را هم صرف کرده باشم؛ ولی وقتی کسی دربارهی آن چیزی نمیداند چه فایدهای دارد؟ پس یا باید مطابق با نقطهی تمرکز دیگران حرکت کنم یا اینکه سعی کنم توجه دیگران را به یک نقطهی جدید معطوف کنم.
یک آشنایی زمانی به من توصیه کرد که «برای پیشرفت کردن سعی نکن مهارتهای جدید یاد بگیری. سعی کن بیشتر از چیزی که وعده دادهای مسئولیت قبول کنی و خودت را به عنوان یک فرد مسئولیتپذیر به دیگران بشناسانی. در چنین مواقعی است که دیگران برای انجام دادن کارهای مهمشان به سراغات میآیند و پیشرفت را در زندگیات حس خواهی کرد». برداشت من از حرفهای این دوست گرانقدر این بود که برای موفقتر شدن باید سعی کنم خودِ بهتری از خودم به دیگران معرفی کنم. انسان موفق آن کسی است که روابط محکم و باکیفیتی با دیگران ایجاد میکند و از این روابط برای نفع شخصیاش بهره میبرد. درست است که به زبان آوردناش کمی غیراخلاقی به نظر میآید؛ ولی دنیا بر اساس همین اصول ظاهرا غیراخلاقی حرکت میکند.
من حس میکنم موضوع موفقیت و عملکرد به نوعی به این موضوع برمیگردد که چه برندی از خودت در ذهن مردم ثبت کردهای. موضوع پرسونال برندینگ خیلی حساس و مهم است؛ اما من میخواهم به این اشاره کنم که عمومیسازی (Publicity) چیزهای مربوط به کار، حرفه و مسائل دیگر میتواند تاثیر زیادی در موفقیت شما داشته باشد. دانلد ترامپ جملهی معروفی دارد که میگوید عمومیسازی به شکل بد (ناشیانه) از عمومی نکردن بهتر است. من این جمله را خیلی دوست دارم. هر چند به قول جانی آلیور، ترامپ حتی هیچ تجربهای از آدم بودن هم ندارد، ولی این جملهی او نشان میدهد که اتفاقا آقای ترامپ راه موفقیت را خیلی خوب یاد گرفته است و انسان موفقی به شمار میآید. اگر اینطور نبود، رئیس جمهور قدرتمندترین کشور دنیا نمیشد.
ایدهی نوشتن این پست بعد از گوش دادن به اپیزود ۲۸ پادکست بیپلاس به ذهنام رسید.
منبع عکس کاور این پست، HBR است.