امروز صبح ساعت ۱۰:۱۵ صبح از خواب بیدار شدم و وقتی موبایلام را چک کردم، دیدم که یک پیامک یادآوری از سمت رهنما کالج دارم. توی پیامک یادآوری شده بود که امروز ساعت ۱۰ صبح آزمون دارم. ناگهان به خودم آمدم و لپتاپام را باز کردم تا در فرصت باقیمانده در آزمون شرکت کنم. وقتی وارد سایت آزمون شدم، دیدم نام کاربری و کلمه عبور را ندارم. یاد آن ایمیلهایی افتادم که رهنماییها چند بار فرستاده و خواسته بودند تا پیش از شروع آزمون، از درستی اطلاعات ورودم به سایت اطمینان کسب کنم. ولی من این کار را نکرده بودم.
خلاصه رفتم و توی اینباکس ایمیلام گشتم تا بالاخره توانستم اطلاعات لاگین را پیدا کنم. توی صفحهای که روی سایت ایرانی Queraساخته شده بود، لاگین کردم تا ببینم چه خاکی باید به سرم بریزم. آزمون به ۳ بخش تقسیم شده بود و تنها حدود ۱۰ دقیقه به پایان بخش اول آن زمان باقی مانده بود. خلاصه به هر ضرب و زوری که بود، تعدادی از سوالها را جواب دادم؛ فکر میکنم پاسخ تقریبا دو سوم از سوالها را وارد کردم. اما واقعا توانام به سوالات دیگر قد نداد و نتوانستم تا ته بروم. سوالات سخت نبودند و از مباحث تئوریک مارکتینگ دیجیتال مطرح شده بودند؛ ولی به هر حال خودم دیر جنبیده بودم.
من فکر میکردم میتوانم به تمام سوالات به راحتی آب خوردن جواب بدهم و حالا همه آن تصورات داشت روی سرم آوار میشد.
به مرحلهی بعد رفتم. سوالات این مرحله دیگر حالت تئوریک مرحله اول را نداشتند و خیلی جاندارتر طراحی شده بودند. تقریبا تمام سوالات نیاز به محاسبه داشتند و بدون قلم و کاغذ نمیتوانستی جوابشان را پیدا کنی. این سوالات از جنس مارکتینگ بودند و میخواستند توان اندازهگیری هزینه جذب، هزینه هر کدام از کانال بازاریابی و چیزهایی از این قبیل را بسنجند. ماجرا کمکم داشت سخت میشد. من فکر میکردم میتوانم به تمام سوالات به راحتی آب خوردن جواب بدهم و حالا همه آن تصورات داشت روی سرم آوار میشد. من توان پاسخ دادن به سوالات آزمون دیجیتال مارکتینگ رهنما کالج را نداشتم. به خیلی از سوالها هم اصلا جواب ندادم. اینجا بود که از خودم سوال پرسیدم: واقعا اگر کسی بتواند جواب این سوالها را بدهد، باید اسم کارآموز رویش گذاشت؟ رهنما کالج به دنبال چه تیپ آدمهایی است؟
در اواسط مرحله دوم از ادامهی کار منصرف شدم. فقط تنها چیزی که به ذهنام رسید، این بود که از سوالها یک کپی برای خودم بردارم (و شاید دیگران) که بعدا بتوانم هم از آنها استفاده کنم. اینجا بود که انگشت حسرت به دندان گرفتم که چرا از سوالات مرحلهی اول کپی تهیه نکردم؟ خلاصه صبر کردم تا مرحلهی دوم در ساعت ۱۱:۳۰ تمام شود و بتوانم حداقل نگاهی به مرحلهی سوم هم بیندازم. مرحلهی سوم تماما سوالات تشریحی بودند و باید جوابهای مدنظرت را وارد میکردی. برخلاف مرحلهی دوم که حسابی با سوالهایش دست و پنجه نرم کردم، مرحلهی سوم را اصلا جدی نگرفتم. فقط برداشتن یک کپی از سوالات مرحله سوم و رفتن سراغ زندگی همیشگی.
فکر میکنم حدود ۲ ماه پیش بود برای آزمون ورودی رهنما کالج ثبت نام کردم تا توی دورهی کارآموزی دیجیتال مارکتینگ شرکت کنم. با خودم فکر میکردم این دوره میتواند سکوی پرتابی برایم باشد و از این حرفها! از طرفی این تصور را داشتم که من پاسخ تمام سوالها را میدانم و به راحتی قبول میشوم. حالا که آزمون را دادهام، جوری خراب کردهام که میدانم خبری از قبول شدن در آن نیست. یک جورهایی یاد آزمون مدرسه سمپاد هم افتادم. پایان دوره راهنمایی بود که به اصرار مدرسه، توی آزمون مدرسه استعدادهای درخشان (سمپاد) شرکت کردم. آنجا هم با غرور فراوان سر جلسه رفتم و دیدن سوالها همان کاری را با من کرد که یک سوزن با بادکنک انجام میدهد. این اتفاق در آزمون ورودی رهنما کالج هم دوباره تکرار شد. شاید رهنما کالج به دنبال سمپاد میگردد. شاید هم این دوره طراحی شده تا به من ثابت کند که هیچچیزی بلد نیستم. به هر حال ناراضی نیستم.
منبع عکس کاور این پست Virgool است.